با کیسه های خرید از یک میوه فروشی خارج می شودو در پیاده رو قدم می زند .موبایل اش زنگ می زند به سختی موبایلش را از جیبش در می آورد با نگاهی به صحفه نمایشگرش شماره یک اشنای مهربان بود .گفتم در خیابانم بعدا. زنگ میزنم. زن مجذوب آشپزی کردن ظریفانه است.دسته سیر سبز ساطوری شد و در ماهیتابه. روغن زیتون داغ ریخته می شود ، زردچوبه بر رویش می پاشد،گوجه نیم آب پز شده که بخاردارد پوست کنده می شود. قاشق رب در لیوان آب داغ فرو می رود.
در آشپزخانه ُ از سماوری که آب جوش آمده آب در قوری می ریزد . کمی بعد لباس های داخل ماشین لباسشویی را در تراس روی میله مخصوص پهن می کند. لباس های قبلی را که خشک شده اند را جمع می کند. سپس به آسمان نگاه می کند آسمان شهر ابری است .موبایل را به شارژر برقی وصل میکند.در کوچه صدای موتور می آید این وقت روز باید سر وصدای زندگی جاری باشد این ساعت روز دختر و پسرها با کیف و کوله و کتاب دسته دسته از مدارس شان برمی گشتند.
درباره این سایت